×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× آتوریا به معنای متحول کننده و تغییر دهنده است امیدوارم این وبلاگ کمک کوچکی باشد برای تغییر حال شمااز بد به خوب
×

آدرس وبلاگ من

mahboub.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahboub

چهار حکایت از بهلول

روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد. کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند. بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت. ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند. ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد. خدمتکاران حمامی متغیر گردیده پرسیدند: سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ بهلول گفت:مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید !!! -------------------------------------------------------------------------------- یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد ! هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی !!! مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ... بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟ آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمین ریخت وگفت : ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر. آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است : کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند ! -------------------------------------------------------------------------------- فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد. آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم! بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است...! -------------------------------------------------------------------------------- شخص تنبلي نزد بهلول آمده و پرسيد : مي خواهم از كوهي بلند بالا روم مي تواني نزديكترين را ه را به من نشان دهي؟ بهلول جواب داد: نزديكترين و آسانترين راه : نرفتن بالاي كوه است !!!
یکشنبه 2 مرداد 1390 - 1:00:13 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ali

alidaryax

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 2 مرداد 1390   1:49:01 PM

داستان جالب و پند آموزی بود . مرسی خسته نباشی

آخرین مطالب


بعضی از آدم‌ها


جالبترین جاده ها و خیابان های دنیا


ایستگاه اتوبوس


سخنان نیچه


زیباترین قلعه‌های اروپا


دعای کورش


سیر تکامل انسان


حکایت گربه در معبد


خواندنی برای خانم ها


مرور زندگی در یک دقیقه


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

182528 بازدید

45 بازدید امروز

23 بازدید دیروز

337 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements