×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× آتوریا به معنای متحول کننده و تغییر دهنده است امیدوارم این وبلاگ کمک کوچکی باشد برای تغییر حال شمااز بد به خوب
×

آدرس وبلاگ من

mahboub.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/mahboub

بچه قورباغه و كرم

آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند

آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند...

...و عاشق هم شدند.

کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد،

و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم..

بچه قورباغه گفت: �من عاشق سرتا پای تو هستم�

کرم گفت:� من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..�

بچه قورباغه گفت :�قول می دهم.�

ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل هوا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود.

کرم گفت:�تو زیر قولت زدی�

بچه قورباغه التماس کرد:� من را ببخش دست خودم نبود...من این پا ها را نمی خواهم...

...من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.�

کرم گفت:� من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم.

قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.�

بچه قورباغه گفت قول می دهم.

ولی مثل عوض شدن فصل ها،

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود.

کرم گریه کرد :�این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.�

بچه قورباغه التماس کرد:�من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم...

من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.�

کرم گفت:� و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را...

این دفعه ی آخر است که می بخشمت.�

  ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد.

درست مثل دنیا که تغییر می کند.

دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند،

او دم نداشت.

  کرم گفت:�تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.�

 بچه قورباغه گفت:� ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.�

  �آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.�

 کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد.

  یک شب گرم و مهتابی،

کرم از خواب بیدار شد..

آسمان عوض شده بود،

درخت ها عوض شده بودند

همه چیز عوض شده بود...

اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش.

 بال هایش را خشک کرد.

بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند.

آنجا که درخت بید به آب می رسد،

یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود.

 پروانه گفت:�بخشید شما مرواریدٍ...�

  ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :�...سیاه و درخشانم را ندیدید؟�

قورباغه جهید بالا و او را بلعید ،

و درسته قورتش داد.

     و حالا قورباغه آنجا منتظر است...

...با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند....

...نمی داند که کجا رفته.

 

 جی آنه ویلیس


یکشنبه 5 دی 1389 - 2:33:45 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 6 دی 1389   2:45:04 PM

ای ولا خیلی باحال بود. منم میخوام از این نکته ها بنویسم ولی نمی دونم چطوری

http://www.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 5 دی 1389   5:01:26 PM

با سلام

میخواستم بگویم چشمای قشنگی دارید همین خیلی ساده

آخرین مطالب


بعضی از آدم‌ها


جالبترین جاده ها و خیابان های دنیا


ایستگاه اتوبوس


سخنان نیچه


زیباترین قلعه‌های اروپا


دعای کورش


سیر تکامل انسان


حکایت گربه در معبد


خواندنی برای خانم ها


مرور زندگی در یک دقیقه


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

182614 بازدید

65 بازدید امروز

66 بازدید دیروز

348 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements